علی ع نفس نفس میزد مثل همون روزی که حسن ع سراسیمه وارد مسجد شد و علی ع را به خانه برد تا با زهرا ع وداع کند حسن ع مضطرب و پریشان بود مانند کودکی خود که وارد مسجد شد و پدر را صدا کرد علی ع به کمک حسن ع و حسین ع از جایش برخیزید و به طرف خانه حرکت کرد بین راه چندباری زمین خورد این زمین خوردنها تازگی نداره اون روزی که حسن ع دنبال پدر امد برای رفتن به خانه. علی ع این زمین خوردنها را تجربه کرده بود او برای وداع با فاطمه اش ع چنان به سمت خانه حرکت میکرد که زمین میخورد حسن ع اینبار بزرگ شده است دیگر کودک نیست که طاقت دیدن پدر را نداشته باشد حسن ع صورت سیلی خورده مادر را که کبود شده بود دیده بود اینبار صورت خونی پدر را مشاهده میکند زینب دوباره پرستار است پرستار مادر پرستار پدر پرستاری حسن ع و حسین ع را نیز در پیش دارد اللهم العن قتل الامیرالمؤمنین علیه السلام تسلیت میگم
Design By : Pichak |