سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روضه رضوان

بسم الله الرحمن الرحیم
دلم گرفته این روزا
نمیدونم از کجا بنویسم چی بنویسم دیشب خیلی حرفا داشتم برا زدن ولی حوصله تایپ کردن نداشتم.
تا دیر وقت حدود ساعت 4 صبح بود که نت بودم کم کم از بچه ها خداحافظی کردم رفتم.
تجدید وضو کردم نشستم سر سجادم برق
رو خاموش کردم ...
داشتم به این فکر میکردم که اگه الان عزرائیل بیاد بگه اومدم دنبالت دیگه مهلتت تمام شده چی بگم؟؟؟
اصلا چیزی دارم باخودم ببرم... اصلا حرفی هم دارم بزنم ... اصلا میتونم جواب بدم ...   ؟؟؟؟
شما چی ؟؟؟ چیزی دارید با خودتون ببرید ؟؟؟؟ اگه دارید خوش به حالتون اگر هم که مثل منید میخواهید چی کار کنید؟؟؟
یه چیزی میگم به کسی نگیا بین من و خودت و خدای هر دومون بمونه باشه ؟؟؟؟ ...........
چی شد بین خودمون میمونه یا نه ؟؟؟
نه الان نمیگم بمونه برای پست بعدی من که احتمالا تا یکی دو روز دیگه میادش اخه میدونی
خیلی طولانیه ولی تو منتظر باش...



نوشته شده در چهارشنبه 87/6/20ساعت 4:16 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدایا باز دل را ناز کردی
چه زیبا در به رویم باز کردی


دوباره بوی باران بوی رحمت
نشان تازه ای از کوی رحمت


دوباره بوی مشک و عنبر آمد
ببین هم سفره پیغمبر آمد


منم مهمان شعبان المعظم
در این ماه مبارک تا محرم


چو دیده در ره رحمت گشاسم
به سرعت سوی درگاه تو آیم


دلم تنگ مناجات است ای دوست
که اوقات ملاقات است ای دوست


سلام ای میزبانان الهی
گدا دارد تمنای نگاهی


سلام ای سفره داران ضیافت
سلام ای بندگان با شرافت


سلام ای سفره ماه مبارک
سلام ای دسته گلهای تبارک


سلام ای افتتاح نیمه شبها
ابو حمزه دعای زیر لبها


سلام ای بندگان رحمت حق
سلام ای مدعوین جنت حق


اگر من مهمانی بی نوایم
پی دلداده کرب و بلایم


به اربابم قسم حالم خراب است
که صاحب سفره ام طفل رباب است


الهی مهمانی اشکبارم
که دعوتنامه از شش ماهه دارم


بود کوی علی اصغر پناهم
بر آن گهواره خالی نگاهم


بیاد طفل مولای غریبان
عطش دارم از آن لبهای عطشان


سحرهای دعا را دوست دارم
غروب کربلا را دوست دارم


به افطار رو سحر سوگند یارب
مرا دربند کند دربند زنیب


مرا اینگونه کن هر صبح و شام
حسینی مذهب و زینب مرامم


نوشته شده در دوشنبه 87/6/11ساعت 6:42 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |

 

شما چی میگید وقتی این عکس زیبا رو میبینید.

خوش به حال شماهایی که رفتید ...

اونایی هم که نرفتن رو خیلی خوب درک میکنم ....

آخه میدونی چیه ...

منم نرفتم ...

خیلی دلم میخواد برم...

شاید امسال شب قدر براتش رو بگیرم...

شما منو دعا کنید ...

منم شما رو که نرفتید دعا میکنم حتما برات مدینه و کربلا بگیرید...

واقعا دوای همه دردها خاک کربلاست ...

طبیب همه دردها بقیع هست...

نمیدونم این روزا چرا دلم انقدر تنگه ...

انقدر تنگ شده که انگار صدبار رفتم بقیع الان دوریش برام غیر قابل تحمل شده...

نمیدونم چی بگم...

فقط میتونم بگم که خودمون راه رو دور میکنیم ...

وگرنه خیلی خیلی راهش نزدیکه...

اندکی صبر وصال نزدیک است...

 


نوشته شده در یکشنبه 87/6/10ساعت 6:46 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

درد من

 طبیب من

 دوای من

خدای من

  بر در خانه تو

 هدیه ناقابل من

  ذکر من

 ناله من

 دعای من

خدای من

این تو وکرامت و بزرگی و عنایتت

  این منوجرم منو خطای من

 خدای من

تو مرا صدا زدی

بنده من بنده من

من تو را صدا زنم

 خدای من خدای من

یا عبادی الذی مع اسرفو کلام توست

ربنا اغفرلنا ندای من خدای من

ربنا اغفر لنا ندای من خدای من

 جز تو کس ندارد ای باخبر از راز همه

خبر از گریه بی صدای من خدای من

به علی قسم مرا به صاحب الزمان ببر

به علی قسم مرا به صاحب الزمان ببر

که بود امام و مقتدای من خدای من

جگرم خون شده بر غریبی حسین تو

جگرم خون شده بر غریبی حسین تو

خانه دل شده کربلای من خدای من

خانه دل شده کربلای من خدای من

 


نوشته شده در شنبه 87/6/9ساعت 5:2 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |


 Design By : Pichak