سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روضه رضوان

اینطوری شروع کردم که :

اگه تو ببینی سیلی به مادرت میزنن چی کار میکنی ؟

اگه ببینی در خونتون رو میسوزونن و مادرت پشت در سینه اش خون میاد و پهولش میشکنه چی کار میکنی ؟

دختر مات مبهوت نگام میکرد

گفتم میدونی چیه ساره ... میخوام برات تعریف کنم داستان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها رو

از غدیر شروع کردم

از اون روزی که پیامبر رسالت خودشو کامل کرد

از اون روزی که امیرالمؤمنین ، امیرالمؤمنین شده بود

 

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها رو خیلی بچگونه و عامیانه براش گفتم

 

حواسم بهش نبود

پشتم بهش بود

یه دفعه گفتم میدونی چرا امامای ما شهید شدن ؟

چرا امام زمان روحی فداه غایب شده ؟

همه چی سر اون دوشنبه شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم بود

همه چی از اون روز شروع شد که حضرت زهرا علیها السلام رو شهید کردن

گفتم اونطوری که شما امام علی علیه السلام رو شهید کردن

یکی یکی جلو میرفتم تا اینکه رسیدم به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف

گفتم دیگه اینجا باید غایب میشد امامون که شهید نشه

یه نگاهی کردم بهش دیدم مرواریدهای اشکش روی گونه های خوشگلش سُر میخوره میاد پایین

 

بهش گفتم چرا اشک میریزی ؟

گفت اخه ادم ناراحت میشه

گفتم کجای داستان ناراحت کننده تر بود

گفت حضرت زهرا و بغضش ترکید

دیدم بچه با هق هق داره گریه میکنه

یه روضه حضرت زهرا سلام الله علیها براش روشن کردم که گوش بده و آروم بشه

 

اخه میدونید چیه خیلی عشق مدینه داره نمیدونم چرا

شنیده بود که میگن کسی که از زیارت خانه خدا و مدینه میادش کفشش رو بپوشید بلکه شما زود پشت سرش برید ( البته اینا که فکر نمیکنم سندیت داشته باشه ،‏بیشتر حالت خرافه شده )

 

یادمه هنوز کفشمو در نیاورده بودم که رفته بود پوشیده بود گفتم چی کار میکنی ؟ گفت میخوام برم مدینه

 

همیشه فکر میکردم که این کاراش بچگونه هست و خنده دار ولی امروز با اشکی که برای روضه حضرت زهرا سلام الله علیها میریخت

فهمیدم

بزرگ شده

بزرگ بزرگ بزرگ

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/3/30ساعت 1:43 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |


 Design By : Pichak