سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روضه رضوان

ناموسِ خدا وسطِ کوچه نشست

خیبرشکن دست‌بسته شکست

حسین سوال پی در پی

حسن به الکن افتاد

فضه به پشتِ در هر بار

مرور می‌کند دوشنبه را

...

دوشنبه

سیلی

عدو

آتش

چادر

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/12/12ساعت 3:23 صبح توسط رضوان نظرات ( ) |

امروز ششم اسفندماه 

سه سال پیش، ششم اسفندماه 1392 داشتم جمع و جور میکردم بریم مدینه

مدینه ای که بوی غربت آل رسول می دهد

دوباره مدینه، بقیع، باب جبرائیل، دوباره انتظار پشت درها برای بازشدن و رفتن به سمت خانه فاطمه

دوباره غمِ نشنیدن سلامِ پیامبر  (توضیح در لینک)

دوباره غروب بقیع

چقدر دلم مدینه میخواد

چقدر دلم نشستن تو کوچه بنی هاشم میخواد

چقدر دلم با حسرت نگاه کردن به پنجره های بقیع میخواد

 

درسته که شاعر گفت : هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود

 

ولی چه کنم که مدینه خود کربلایی در دل دارد ، همه مصیبتها و همه کربلاها از دوشنبه ی مدینه شروع شد

 

یکبار دیگر پا بزارم تو کوچه بنی هاشم که هیچی جز سنگ فرش ازش نمونده ، یه گوشه بشینم به یاد پلاک سوم جمادی الثانی


نوشته شده در جمعه 95/12/6ساعت 12:59 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |


 Design By : Pichak