سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روضه رضوان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بعد از مدتی که ننوشتم امشب میخوام بنویسم ولی نمیدونم چی بنویسم ، از کجا بنویسم ، برای چی بنویسم

 

همین طوری که دارم فکر میکنم هر چی بیاد توی این بازار شام فکرم می نویسم براتون .

 

قدیمی ها میگن خدا گر ببندد دری ... ز رحمت گشاید در دیگری

 

امسال قبل از سال جدید یعنی آخرای پارسال تقریبا از بهمن ماه خدا درهای رحمت زیادی برام باز کرد

شاید من قدرش رو ندونستم که امسال همین ده روز اول سال جدید ازم گرفتشون

از اون به بعد به هر کدوم از درهای خونش زدم بسته بود

یا باز میشد زود بسته میشد

داشتم کارام رو نگاه میکردم یه محاسبه نفس میکردم ( تریپ عرفانی برداشتم )

دیدم بیشتر قفل های درها خودم بودم

کارای من بود که شده بود قفل ،‏ امروز صبح تصمیم گرفتم خودم بازشون کنم

یه مسیج یکی از دوستام برام فرستاده بود قشنگ بود نوشته بود :

 

مهم نیست که درها بسته است ، مهم این است که کلیدها دست توست .

 

شاید اولش برام خنده دار بودم گفتم اینم از روی دلخوشی چی میگه ولی الان میگم نه دلخوشی چیه واقعیته .

 

تقویم چند سال گذشته رو گذاشتم جلوم و ورق میزنم و یاد خاطره های تلخ و شیرینم میکنم ...

 

عجب ! عمر چه زود میگذرد ...

 

یاد این شعر افتادم که میگه :

 

زندگی کوتاه است ، فرصتی برای از دست دادن نداریم

من نپرسیدم هیچ

هیچ کس نیز نگفت

نوجوانی سپری گست به بازی ، به فراغت ، به نشاط

فازع از نیک و بد و مرگ و حیات

بعد از آن نیز نفهمیدم من

که چه سان عمر گذشت

چه توانی که ز کف دادم مُفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

قدرت عهد شباب

می توانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی ، هیهات

 

 

ولی من میخوام به شاعر این شعر که کلاسهای تله پاتی و NLP داره بگم که اصلا اینطوری نیست ، هر زمانی که بخوای میتونی برگردی !

 

غصه گذشته خوردن عقب ماندن از حال و آینده است .

 

برای داشتن آینده ای سرشار از موفقیت زمان حال را با موفقیت سپری کن !!!

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 88/7/6ساعت 7:0 عصر توسط رضوان نظرات ( ) |


 Design By : Pichak